اي شاه ز نقدها که باشد
شاعر : انوري
در کيسهي صبح و شام موجود | | اي شاه ز نقدها که باشد | الا نفسي سه چار معدود | | در کيسهي عمر انوري نيست | تا خرج کند چو نقد معهود | | وان نيز به بند و مهر او نيست | تا راي فلک رسد به مقصود | | گيرم که يکي دو زان بدزدد | وين عاقبتي بود نه محمود | | ني دست تصرفش ببرند | در دامن جست و جوي معبود | | آنگه چه زند چو دست نبود | اي عنصر عدل و رحمت و جود | | داني که چو حال بنده اين است | نه شاعر و شعر هست مفقود | | شب خوش باديش کن به کلي | آبستن روزهاي مسعود | | اي تا به ابد شب تمنيت | به بر ديگران گران نبود | | هر که زي خويشتن گران آيد | زو گرانتر درين جهان نبود | | وانکه گويد که من سبکروحم | وز گران جز فساد جان نبود | | از سبک روح راحت افزايد | خود کردهام ندارد باکرد خويش سود | | گفتم ترا مديح دريغا مديح من | بيدار گشتم آب نه درجاي خويش بود | | چون احتلام بود مرا مدح گفتنت | |
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}